√024 دلتنگ ترینم

دو سال از بهترین روزهای زندگی من تو مکانی گذشت که اسمش برای خیلی ها ترسناکه و قدم گذاشتن توش ترسناک تر

جایی که خیلی ها بدیمن میدونن و یه بار که از سرویس جا موندم و با اسنپ رفتم،وقتی واردش شدیم و راننده اسنپ تازه فهمید کجا اومده سرم فریاد کشید که اگر میدونستم میخوای بیای اینجا نمیومدم و اینجا نحسه و ...

جایی که اکثر کسایی که قتل های فجیع و عجیب انجام میدن اول ارجاع داده میشن اونجا و بعد وارد زندان میشن ، همونایی که تو روزنامه ها اسمشون و خوندین و ترسیدین و دلتون ریخت و دلتون سوخت کسایی بودن که من ساعت ها کنارشون بودم و با هم مثل آدمای عادی و خانواده زندگی میکردیم

امین آباد ، تیمارستان !

اسمیه که خیلی ها شنیدن و تو ذهنشون راجع بهش تصویرها ساختن و داستان های ترسناک شنیدن و  تو دعواها داد زدن سر یکی دیگه گفتن برو بابا امین آبادی و ...

خب 

بیایید یک بار برای همیشه این قصه تلخ و تموم کنیم

تو امین آباد ( بیمارستان روانپزشکی رازی ) هیچ غل و زنجیری وجود نداره که به پای بیمارها بسته شه،هیچ چماق و چکشی وجود نداره که سر بیمارها کوبیده بشه، هیچ پرستار ترسناک و چاق و غول پیکری وجود نداره که مثل سکانس احمقانه سریال شهرزاد هیکل گنده اش رو بندازه روی مریض تا مجبورش کنه قرص و دارو بخوره و آخر سر هم بهش سیلی بزنه 

امین آباد ( بزرگ ترین قطب روانشناسی خاورمیانه و بزرگ ترین بیمارستان ایران ) یک باغ بزرگ و سرسبز و به شدت قشنگه،18 تا بخش داره ، 12 تاش مخصوص مردهاست،2 تاش مخصوص خانم ها و 4 بلوک داره

برخلاف تصور اکثریت مردم که اونجا رو جای کثیفی میدونن پرسنل خدماتی به صورت مداوم در حال تمیز کردن و ضدعفونی کردن اونجا هستند و به شدت تمیزه

بیمارها آدمای ترسناک و عجیب و غریب که تو تلویزیونا می بینید نیستن،عادی هستن،مثل من،مثل شما،فقط بهشون فشار اومده،خسته شدن

خیلی هاشون با لباسای تنشون کل زندگی ماها رو میخرن و میفروشن

هممون ممکنه یه روزی بریم و به دکتر اورژانس بگیم خسته ایم از هیاهوی دنیا و ازش یه برگه بگیریم که اجازه میده دو هفته رو تختای اونجا دراز بکشیم و توی سکوت و آرامش به باغ بیرون پنجره نگاه کنیم و بعد دو هفته برگه ترخیص و بدن دستمون و برگردیم خونمون

حالا که یک سال از تموم شدن طرحم میگذره،دلم تنگ میشه

برای کتابخونه خیلی خیلی بزرگ امین آباد که دائما کتاب هاش به روز میشد و جدیدترین کتاب ها راحت به دستمون میرسید

برای سالن ورزشی بزرگش با اون همه وسایل ورزشی مجهز

برای سالن غذاخوری با مسئول مهربونش که اندازه غذای تمام 3500 پرسنل بیمارستان و میشناخت

برای واحد مددکاری و صبحونه های دورهمی ، املت های پنجشنبه ها

درخت های توتش،انگشت های قرمز از توت چینی،برف بازی های تو دل زمستون ، خوابیدنای صبح زود توی سرویس ها

مریضم که همسن خودم بود و خیلی زیبا بود و همیشه با حوصله موهام و بافت میزد

یه گوشه از قلبم برای همیشه تو اون باغ قشنگ و سرسبز و مهربون باقی مونده

یک ساله از تو دورم و یادت از همیشه به من نزدیک تره


+ به مناسبت یک سالگی تموم شدن طرحم و شروع کار تو محل کار جدیدم

++ عکس من و همکارای عزیزتر از جان بعد از چیدن توت قرمزهای بیمارستان 




  • مــارﮮ
سلام
خدا قوت ازدرج این پست خواندنی
کار خوبی کردی که ضمن معرفی "رازی" ، حرفه مددکاری را نیز معرفی نمودی...
موفق باشی و پرتوان مددکار
سلام
خیلی ممنونم :) همچنین 
منم بخش روان که بودم موارد وحشتناک ندیدم تو اسایشگاه 
جز بخش های مورد علاقه منه واقعا :)
پنجشنبه ۱۳ تیر ۹۸ , ۱۵:۱۷ ماهی کوچولوی قرمز
سلام سلااااااام     😄😄😄

باور نمیکنم     😂😂😂😂 دیروز و روز ما قبلش همه  اش تو فکرم بود تیمارستان یعنی جایی که تیمار میکنند. محیطش چطوریه🤔 پرسنلش چطوری اند   یا بیمار ها🤔🤔🤔🤔    یهو این پست     این شدت از قانون جذب    رو  باور نمیکنم😄😁😄😁😄

خیلی پست خوبی بود😊 چه خوش موقع اومدم وبت 😊


دنبال هم گشته شدی😉😉
سلاممم
ای جانممم چه جالب :))) :*
پس قانون جذب تو باعث شد متنی و که خیلی وقت بود تصمیم داشتم بنویسم رو بالاخره بنویسم
خوش اومدی عزیزم :*
من پزشکی میخونم خواهرم روانشناسی بعد جالبه هردومون وقتی باهم حرف میزنیم 
اون میگه من طاقت مریضی جسمی آدمارو ندارم من میگم من اصلا طاقت مریضی روحی آدمارو ندارم
خیلی دلم میسوزه وقتی این آدمارو میبینم.
امیدوارم تو محیط جدید موفق باشی عزیزم♡
من مددکاری خوندم
خواهرم پرستاری میخونه
دور همی میتونیم با خواهرت یه تیم پزشکی راه اندازی کنیم :)))
به نظرم روایت جذابی بود از امین آباد
الان دلم خواست دو هفته اونجا بستری باشم
باور کن خودمم بعضی وقتا که خیلی تحت فشارم ارزو میکنم دو هفته مرخصی بگیرم برم اونجا قایم شم از همه چیز 
عزیزم موفق باشی
ممنون عزیزم :*
چهارشنبه ۱۲ تیر ۹۸ , ۱۷:۲۹ امیرحسین علیزاده
سلام و عرض ادب 

والا یک جوری اول متن نوشتید ترسناک و وحشت ناک که من یک لحظه با خودم گفتم شاید منظورتون منتظقه ای شبیه  " قله ساختمون " شهر مشهد باشه .  

والا یادم می اد یک سری گوشیم رو یک بنده خدایی دزدیده بود و بعدش نمی دونم چه اتفاثی براش افتاد که زنگ زد و گفت " اقا من فلان جای قله ساختمونم .  من اشتباه کردم بیاید گوشیتون رو پس بگیرید . " هیچی دیگه من که جرِات نکردم برم . یک راننده تاکسی هم بود بهش گفتم 50 تومن میدم برو بگیر بیار . اونم گفت یک تومنم بدی نمیرم . البته ساعت 8 شب بود . 
هیچی دیگی خود بنده خدایی  که گوشی رو دزدیده بود ، صبح اومد بهم تحویل داد ( البته من بازم با چند نفر گردن کلفت رفتم گرفتم ) 
سلام
خب واقعا از نظر یعضی ها جای ترسناک و نفرین شده ای میاد
ولی از یه لحاظ دیگه ای نه اونطوری مثل برای شما
چه دزد خوبی بوده دزدیده بعد اورده تحویل داده :)))
من رفتم امین آباد....{از طرف انجمن سینمای جوانان} فقط توت قرمزی ندیدیم تو اون برف
کدوم قسمتاشو رفتید دیدید ؟
درخت های توت ته محوطه پشت مسجده و سالن غذا خوریه 
اینجوری که گفتی آدم دوس داره یه بار بره حتما :)
حیف که بدون دلیل موچه یا مجوز ورود راه نمیدن
وگرنه حتما میگفتم برید 
چه بهتر!
این فضایی که توصیف کردید... اصلا... وای، خیلی قشنگ بود. 
واقعا آدم فکرشو نمی‌کنه جاهای وحشتناکی که تو فیلما می‌بینیم، این قدر خوشگل و دوست‌داشتنی باشن. 
من واقعا اون دو سال شادترین آدم زندگیم بودم
همیشه فکر میکردم یکی از رسالت هام اینه دید منفی و تاریک مردم و نسبت به اونجا تغییر بدم
نسبت به آدمایی که اونجا کار میکنن
نسبت به کسایی که بستری میشن وخیلی راحت برچسب دیوونگی میخورن
خیلی ها مثل اون راننده اسنپ اونجا رو واقعا نفرین شده میدونن 
شما روان‌شناسی؟ *-*
نه عزیزم 
مددکار هستم 
عزیزم ♥
موفق باشی همیشه ♥
چقدر دوست دارم یه بار سر بزنم اونجا
ممنون عزیزم :* منم خیلی دوست دارم برگردم اونجا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مـداد رنگــی

تو مثل یه اتفاقی ، که یه روز خوب میفته

من به خودم به چشم یک مداد رنگی نگاه میکنم
شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم
اما می دانم روزی ،
برای کامل کردن نقاشی ات
به من نیاز پیدا خواهی کرد
.
.
.
.
Follow your dreams
(:...they know the way

instagram:medadrangi_mary
Designed By Erfan Powered by Bayan