بمیرید بمیرید ، از این درد بمیرید

بیایید غیرت و از نهنگا یاد بگیریم

دسته جمعی پاشیم بریم خودکشی کنیم 

  • مــارﮮ

√ 039 آیات مهربانی

* سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام (ضحی 1-2)

* افسوس که هرکس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را که مرا به سخره گرفتی ( یس 30 )

* و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی ( انعام 4 )

* و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام ( انعام 4 )

* و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری ( یونس 4 )

* و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی چیزی از تو بگیرد نمی توانی آن را پس بگیری ( حج 73)

* پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشم هایت از وحشت فرو رفتند و تمام وجودت لرزید،چه لرزشی ! گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باور میکنی، اما به من گمان بردی ، چه گمان هایی ! ( احزاب - 10 )

* تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد ، پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی که من مهربان ترینم در بازگشتن ( توبه 118 )

* وفتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی ، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی ( انعام 63-64 )

* این عادت دیرینه ات بوده است ،هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای ( اسرا 83 )

* آیا من برنداشتم از پشتت باری که می شکست دوشت را ؟ ( سوره شرح 2-3 )

* غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ ( اعراف 59 )

* پس کجا می روی ؟ ( تکویر 26 )

* پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری ؟ ( مرسلات 50 )

* چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد مرا که می بینی خودت را بگیری ؟ ( انفطار 6 )

* مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده میکنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی ، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران ناامیدی تو را پوشانده بود ( روم 48 )

* من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمیدارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی باز می ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی گردانم و تا مرگت که به سویم بازگردی این کار را انجام می دهم ( انعام 60 )

* من همانم که وقتی میترسی به تو امنیت می دهم ( فریش 3 )

* برگرد ، مطمئن برگرد ، تا یک بار دیگر با هم باشیم ( فجر 28 - 29 )

* تا یک بار دیگر دوست داشتن هم را تجربه کنیم ( مائده 54 )

 

 

 

  • مــارﮮ

√ 038 سلام :)

من بعد از هزار سال تمام حتی

روزی مرده ام به خانه باز خواهد گشت

تو از این تنبوره زنان توی کوچه نترس

نمی گذارم شب های ساکت پاییزی

از هول و ولای باد لرزان بترسی

هر کجا که باشم

باز کفن بر شانه از اشتباه مرگ میگذرم

می آیم مشق های عقب مانده تو را مینویسم

پتوی چهارخانه خودم را تا زیر چانه ات بالا میکشم

و بعد یک طوری پرده را کنار میزنم

که باد از شمارش مردگان بی گورش

نفهمد که یکی کم دارد...

#سید_علی_صالحی

 

+ مدت ها بود که غم روی دلم سنگینی میکرد و اگر سکوت کرده بودم برای این بود که نمیخواستم تو روزایی که برامون از در و دیوار غم میباره منم باری روی دلتون باشم

++ خسته از غم خوردن برگشتم که بازم دستمو به زانوم بگیرم و بلند شم و فکر کنم اینبار آخر ماجرا حتما خوشه

+++ مرسی از خیلی هاتون که معرفتتون زیاده و مثل گل نیلوفر توی دنیای مردابی این روزا باعث میشید آدم فکر کنه زندگی هنوزم قشنگیاشو داره

 

  • مــارﮮ

√ 037 گریه کن ، گریه قشنگه

خیلی وقت بود به خاطر دو تا مشکل تحت فشارهای عصبی و استرس زیادی بودم

اولیش مربوط به خانواده بود و کل زندگیمون و تحت الشعاع قرار داده بود و من برای اولین بار اینو تجربه میکردم که تحمل درد و رنج خانواده به مراتب خیلی سخت تر و جانکاه تر از درد شخصیه

دومیش هم مشکل شخصی مربوط به من و یار بود و گره هایی که عوض باز شدن ، سخت تر و پیچیده تر میشد

درست تو اوج نا امیدی مشکل خانوادگی دو سه روز پیش حل شد و مشکل شخصی هم دیروز اتفاقات خوبی افتاد که به سمت و سوی حل شدن رفت

امروز که از خواب بیدار شدم حس میکردم بعد مدت ها فشار سنگینی از رو دوشم برداشته شده

حالم خوب بود و شاد بودم

ظهر که شد در عرض چند ثانیه قفسه سینم تنگ شد و حس کردم نمیتونم نفس بکشم به قدری که حتی یک ثانیه هم نمیتونستم محیط کار و تحمل کنم

مرخصی گرفتم و زدم بیرون و کل مسیر سرکار تا خونه رو گریه کردم

خونه که رسیدم دو تا آرام بخش خوردم و خوابیدم ، الان که با حال خوب بیدار شدم و اثری از اون غم سنگین و نفس تنگی نیست دیدم یار برام این پیام و فرستاده

" آدم ها گاهی گریه میکنند نه به خاطر اینکه ضعیف هستند

بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند... "

 

 

  • مــارﮮ

√036 گردنبند

در تمام میهمانی ها

آویز گردن من 

کلید خانه ی توست

.

.

حالا بگذریم

مرا جرات آمدن نیست

تو را

جرات عوض کردن قفل

 

#سارا_محمدی

  • مــارﮮ

√035 بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم

و بالاخره یک خبر خوووووب 

تو جلسه ای که بین همکارم و مدیریت و دفتر مرکزی انجام شد

رای به برگشت همکارم و عدم اخراجش دادن

فردا برمیگرده سرکار و من خوشحال ترینم

خدایا شکرت :)

  • مــارﮮ

√034 نکشی ما رو آشوبگر !!

همکار محترمی تصمیم گرفته در اعتراض به اتفاق دیروز و اخراج شدن یکی از پرسنل به علت صبحانه خوردن خارج از تایم صبحانه ، آتش به اختیار عمل کنه و دست به اقدامات اعتراضی بزنه 

میگم مثلا چیکار قراره کنی که نشونه اعتراض باشه ؟

میگه مثلا همیشه بین ساعت هشت تا ده صبح یک لیوان چایی میخوردم ، امروز سه تا لیوان خوردم !!!! :| :|

  • مــارﮮ

√033 بغض

امروز همکارم و صمیمی ترین دوستم توی محل کار

به خاطر صبحانه خوردن خارج از تایم صبحانه

با بدترین برخورد و توهین آمیز ترین حالت ممکن اخراج شد

هنوز توی شوکم و دستام داره میلرزه و تمام تنم خیس عرقه

کاش زودتر امروز تموم شه و بزنم بیرون از این جهنم...

  • مــارﮮ

√032

خواب دیدم ما را بریدند
و به کارخانه ی چوب بری بردند
آنکه عاشق بود پنجره شد
آنکه بی رحم ، چوبه ی دار
از من اما
دری ساختند
برای گذشتن...


#پل_الوار
  • مــارﮮ

√031 از طلا بودن پشیمان گشته ایم .... مرحمت فرموده، ما را مس کنید

سلام سلام من برگشتم

نمیتونم بگم چقد دلم براتون تنگ شده بود و چقدر کارام زیاد بود و چقدر زیر بار حجم کار زیاد له شدم

ولی بالاخره من زنده ام :دی 

هنوز دو هفته ای از حجم کاری زیاد باقی مونده اما دل این و نداشتم بیشتر از این از اینجا دور بمونم

ممنون از همه دوستای عزیزم که حالمو پرسیدن و نگرانم شدن :*

کلی وبلاگ نخونده و حرف های نگفته هست و حس آدمی و دارم که بعد از یه مسافرت طولانی به خونه برگشته ( یکی نیست بگه بابا کم جوگیر شو،حالا فوقش یک هفته نبودی :| :)))) )

تنها کار مفیدم تو این مدت رفتن به سینما و دیدن فیلم " شبی که ماه کامل شد " بود

نمیتونم حسم رو راجع به فیلم بگم

نمیخوام راجع بهش توضیحی بدم و فیلم رو برای کسایی که هنوز ندیدن اسپویل کنم

فقط میتونم بگم فیلمش فراتر از قشنگ بود ، احساس میکنم یه تیکه از روحم هنوز توی اون فیلم جا مونده و یک بار دیدن اون فیلم کمه

نیاز دارم یک بار دیگه برم و نگاهش کنم

با جرات میتونم بگم سهم خیلی خیلی زیادی از زیبایی فیلم مدیون بازی فوق العاده و بی نهایت تاثیرگذار هوتن شکیبا هست

خلاصه اگر فیلم و ندیدید برید و ببینید

اگر دیدید برای بار دوم برید و ببینید

این فیلم ارزشش و داره :)

  • مــارﮮ

مـداد رنگــی

تو مثل یه اتفاقی ، که یه روز خوب میفته

من به خودم به چشم یک مداد رنگی نگاه میکنم
شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم
اما می دانم روزی ،
برای کامل کردن نقاشی ات
به من نیاز پیدا خواهی کرد
.
.
.
.
Follow your dreams
(:...they know the way

instagram:medadrangi_mary
Designed By Erfan Powered by Bayan