۱۲ مرداد ۹۸

√033 بغض

امروز همکارم و صمیمی ترین دوستم توی محل کار

به خاطر صبحانه خوردن خارج از تایم صبحانه

با بدترین برخورد و توهین آمیز ترین حالت ممکن اخراج شد

هنوز توی شوکم و دستام داره میلرزه و تمام تنم خیس عرقه

کاش زودتر امروز تموم شه و بزنم بیرون از این جهنم...

  • مــارﮮ
نظرات  (۱۲)
سه شنبه ۲۲ مرداد ۹۸ , ۲۱:۴۶ adele asady

یعنی چی گشنگی که ساعت نمیشناسه ... اونمم سر صبح ..چه بی عاطفه ...چه بی رحم ... بدم میاد ازشم .. به قول مامانم ااااایییششش 

:)
يكشنبه ۱۳ مرداد ۹۸ , ۱۴:۵۳ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
خیره ان شالله براش
الهی آمین :)
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۹:۴۴ شمیم ..
چقدر بد!
 منم جای شما بودم واقعا حالم بد میشد..
بیچاره دوستتون 
امیدوارم یه کار بهتر پیدا کنه :)
واقعا تا شب حالم بد بود
آخه فقط همکارم که نبود ، دوست صمیمیم هم بود :(
تصمیم داره بیمه بیکاری بگیره و نی نی بیاره :دی :)))
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۸:۱۸ **هِلِناز **
قطعا ریشه ای بوده مشکلشون باهاش ! 
چقدر بده ! 
آدم کلی استرس میکشه... 
اره خیلی وقت بود با هم مشکل داشتن
یا درست تر بگم مدیر با اون مشکل داشت
سر کوچیک ترین مساله ای براش ایمیل میزد که مدرک مکتوب داشته باشه و ...
ولی خب اول صبح اول هفته سر همچین مساله کوچیکی اون داد و بیداد خیلی شوک کننده بود :(
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۶:۴۶ مه سو
بعضی وقتا رئیس توی مود خوبی نیست و با کوچکترین اتفاقات واکنشهای بینهایت سنگینی نشون میده....من تجربه ی مشابه ای رو دیدم و خب یادم میفته تنم واقعا میلرزه حتی با گذشت دو سال....
البته ایشون هیچ وقت تو مود خوبی نیست
نه خودش لحظه ای ارامش داره نه میذاره بقیه آرامش داشته باشن 
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۳:۵۴ هاجر ..
:(وای من بودم سکته میکردم
دور از جون
لحظات خیلی سختی بود 
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۲:۵۳ .: مهتاب :.
:(
هنوز حالم بده :( طپش قلبم برطرف نشده
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۲:۴۵ هیوا جعفری
ای وای چرا با این برخورد عاخه :/ منم بودم تن و بدنم می لرزید والا
نمیدونی چقدر بد بود
بالا سرش وایساده بود داد میزد برو بیرون :(
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۲:۳۵ __PARNIAN __
:(
:(
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۲:۳۴ atseh .r
وای خدا، دیگه اینجوری:(
من بودم داغون میشدم
خیلی بد بود
کاش هیچکس چنین چیزی رو تجربه نکنه :(
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۲:۱۳ جَوونِ تنها
ناراحت کننده است...
میدونم چه حسی دارین!
خیلی لحظه بدی بود
ماتم برده بود
حتی نمیتونستم حرف بزنم
حتی وقتی پاشد رفت نتونستم خداحافظی کنم
شنبه ۱۲ مرداد ۹۸ , ۱۱:۴۰ .: مهتاب :.
ای وای مگه می‌شه؟! فقط به همین دلیل؟
فقط به همین دلیل که نبود
مدت ها بود با هم مشکل داشتن ، روش زوم کرده بود و از هر کارش ایراد میگرفت
ولی یهویی امروز اینو بهونه کرد و با داد و بیداد خیلی زیاد اول صبح اخراجش کرد
خیلی هممون شوکه شدیم و حالمون بد شد :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مـداد رنگــی

تو مثل یه اتفاقی ، که یه روز خوب میفته

من به خودم به چشم یک مداد رنگی نگاه میکنم
شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم
اما می دانم روزی ،
برای کامل کردن نقاشی ات
به من نیاز پیدا خواهی کرد
.
.
.
.
Follow your dreams
(:...they know the way

instagram:medadrangi_mary
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan